استاد فرانسه گفته بود که برای جلسهی بعد دستور پخت یه غذا رو بنویسیم (شهرام میبینی که به همینزودی ما دوستای دهسالهایم!) و من تازه آخر ِوقتِ کار یادش افتادم. به نازنینترین همکاری که آدم میتونه داشته باشه گفتم که یه چیزی برام بنویسه که تو راه بَرش گردونم. رفت و اومد و کاغذی دستم داد و رفت. بالای صفحه با خطی زیرش –که اونروزا هنوز فقط معنی لینک نمیداد- نوشته بود: خورش قورمهسبزی برای شش نفر! و یه صفحه آ-پنج ِپُر با خطِ ریز ِدخترونه!... گفتم خیالی نیست، از پسش برمیام و شروع کردم: اول پیازداغ میکنیم. خوب طبعا برش گردوندم به سرخ کردنِ پیاز؛ پیاز باید کاملا طلایی شود. کردمش پیاز باید خوب سرخ شود؛ بعد گوشت را تفت میدهیم!... هنوز خط اول بود و اول خط. یه نگاه سرسری به متن انداختم. نه میشد برگردوندش و نه میشد تو اون وقتِ کم بیخیالش شد و رفت سراغ یه چیز دیگه. خلاصه که کمکم مفتضحانه داشتم یهکاریش میکردم که رسیدم به جملهی آخر و رسما وارفتم: ...و میگذاریم خورشمان خوب جا بیفتد!
نوشتهی من بهترین شد درحالیکه خودم از دیدنش خندهم میگرفت... یکیدو روز بعد، پیازداغش رو اومد؛ وقتی شروع کرده بودم بهدوبارهخوندنش، همون اول، پیازداغکردن به عنوان یه فعل میخکوبم کرد و دیدم که اصلا ادبیات یعنی همین: پیازداغکردن و تفتدادن و طلاییشدن و جا افتادن. به نوشتهی همکارم درود فرستادم و به همهی اونایی که یهوقتی این کلمهها رو وضع کردند؛ به همهی اون آشپزها –مادرها یا پدرها-یی که خیلی بیشتر از ماهای این دورهزمونه خلاقیت داشتهن که تو اینهمهسال چهار تا دونه مصدر ساختیم همه ختم به ریدن؛ چی بود این آخری -گودریدن؟
از چی شروع شد؟ سر کلاس توضیح میدادیم که روزای تعطیل چی کار میکنیم... و شیرپلا و قله و شهرستانک
راستی بازم ممنون از بابت کتابا و ممنون که آدرس جدید رو گفتی. راستشو بخوای یه هفته باهاش کلنجار رفتم و مطمئن بودم که پیداش میکنم (ولو با تقلب) ولی ناامید شدم از خودم.
اصلن فکر نمیکردم که ز میتونست به ش تبدیل شه.
;)
راستی در مورد تیتر:
شوتیدن یا شوت کردن
آره، همین بود...
-ز تبدیل به س شده و در ترکیب با اِچ شده ش! ؛)
-برا کتابا هم که کاری نکردم واقعا. امیدوارم که تا آخر هفتهی بعد دستت میرسه.
راستی تو میدونی که دو تا از کتابهای تو اینجا پیش منه؟ زور به زور خودتو کردی تو چمدون من و اومدی همرام!!! :)
مخاطب نامه که معلومه کیه: غفار
ولی نویسنده؟؟ هیچ ایدهای ندارم
خطش خوبه
نوشتهاش هم جالبه
دم پرواز از پاریس به بلگراد؟
صادق هدایت نیست؟ یا صادق چوبک؟
یا جمالزاده؟
ببخشید هدایت که اون موقع مرده بود!!! چوبک رو نمیدونم؟ ولی جمالزاده زنده بوده...
من هم فنارسه بلدم!
این تیتر ( جلال آل احمد به فرانسه می گفت فنارسه)
به ف: چه حضور خوبی! کاشکی بیشتر بود!
بله، غفار که معلومه! اما کدوم غفار!؟ گرچه که ما غفارهای زیادی هم نداریم! چوبک هم زنده بوده اما بعیده اون موقع پاریس بوده باشن (کسی چه میدونه؟ شاید هم بودهن!).
درمورد نوشته و خطش هم خوب گفتهی اما کاملشو که گذاشتم میفهمی خوب یعنی چی! ؛)
به سمیرا: ....