گشوده بر گوگوش

سخت‌ترین کار دنیا انتخابی است از ترانه‌های گوگوش. این را به دوستی می‌گویم که از من چون‌این ‌چیزی خواسته. از کدام ترانه‌اش بگذرم که به این برسم؟ -او که از اولین ترانه‌هایش درست خوانده و پخته؛ از ستاره‌آی‌ستاره...

مسحور فضای پاپ دهه‌ی پنجاه‌ام و جریان گوگوش که موثرتر از همه در ساختن و پیش‌بردن آن نقش داشته. پل‌ساختن‌ها با تن هم چه جاده‌ای که نداشته برابرش؛ پل‌های روزی‌شکسته‌یِ‌ ما‌بر‌سر‌آن‌مانده...

 

همیشه دلم خواسته حرفی از گوگوش بشنوم؛ از او که چون همه بزرگان این دیار، بندی نبوغ خود شد؛ این‌جا آن‌ها که مخاطبان هنرشان فقط خواص نیستند همیشه نادیده گرفته‌ می‌شوند. جوانان روشن‌تر آن دوره –و بعدتر نیز- که مخاطبان جدی‌تر بسیاری از ترانه‌های او ‌بودند، به‌هر‌دلیل از او دور رفتند؛ مبتذلش ‌خواندند یا مربوط به مثلا بورژوازی و اباطیل ِ چون‌این‌های آن روزگار که با آن‌ها زندگی را از معنای ناب زنده‌گی تهی کردند بی‌آن‌که چیزی جایگزینش کنند؛ و مگر  چیز دیگری را هم می‌‌توان جای خود زنده‌گی نشاند!؟

 

همیشه دلم خواسته از او حرف بزنند؛ و همه از آن دوری کرده‌اند حتی آن‌ها که ترانه‌هایش را بسیار دوست ‌داشته‌اند و می‌دارند. در‌حسرت ِچیزی درباره‌ی او بوده‌ام همیشه -چیزی تنها کمی فراتر از حرف‌وحدیث‌های همیشه- که ننوشته‌ایم؛ نمی‌نویسیم.

ننوشته‌ایم از او و ترانه‌هایش که در ما زندگی کرده‌اند همه‌ی‌ این سال‌ها. چند بار خوانده‌ایم که: دلم از غصه داره خون می‌شه دریا کاری کن؟ دل‌تنگیمان را چند بار در این چند کلمه نجوا کرده‌ایم: من و گنجشکای خونه دیدنت عادتمونه؟ یا کاشکی تاریکی می‌رفت فردا می‌شد؟ چند بار به‌یکباره دیده‌ایم که همراه او فریاد می‌کنیم: خـدایـا...خدایا...کویـــرم...کویــرم ؟ یا اوج گرفته‌ایم که من همونم که یه روز... یا عاشقم مثل مسـافر عاشقم... یا تو این بستر پاییزی مسموم... و رسیده‌ایم به اون که هرچی ابر دنیاس خونه داره تو چشاش؟... ننوشته‌ایم ما که با او بالیده‌ایم، بعضیمان با او به هم پیوند خورده و پرورده؛ ننوشته‌ایم از شب‌های رد شدن از شیشه‌ی سرد‌ و بلند عشق مثل ارابه‌ی نور.

 

در کمتر متن ترانه‌‌ی او، برخلاف آن‌روزهای -مخصوصا میانه‌ی- دهه‌ی پنجاه، یک‌ بند دوباره تکرار می‌شود -شده حتی با کلمه‌ای یا حتی اکسانی در اجرا تغییر کند؛ ترانه‌ها کمتر به‌شیوه‌ی معمول (فـِید ِصدای خواننده یا ملودی در تکرار) تمام می‌شوند؛ این‌جا هر پایان خود حکایتی است؛ به یاد بیاورید آخر غم در دل من یا اگه بمونی، جاده یا حتی ترانه‌ی‌ سبک‌تر کج‌کلاخان؛ و همین‌طور آغاز‌ها: منو بشناسکولیبگردم دور شهر یا کوه که شُکوه است اصلا و سقوط که سقوط است و من آمده‌ام که طلوع؛ یه‌تنهایی یه‌خلوت‌ی که خود ِهوای تازه است و راه ِآغاز ِهم‌سفر و راه ِآغاز و پایانِ بشنو هم‌سفر من... این‌ها را هیچ‌وقت ننوشته‌ایم.

 

ننوشته‌ایم از اجراها؛ از همیشه‌درست‌بودنِ استرس‌ها و اکسان‌ها؛ لحن ِمناسب ِهر ترانه: غمگین، بغض‌آلود، باشکوه، مهربان، عشوه‌گر؛ تاختن ِبی‌پروایش به مرز قصه‌های کهنه را به‌یاد دارید که چه پرشکوه؟... و اجراها: نامه‌هایم را بده یا گاهی گریه گاهی خنده. بیفزایید میمیک‌ها و حرکات درست بدن در اجراهای تصویری -که به‌یُمن بزرگیش همیشه در دست‌رس است؛ خطی که روی اسم حقیرش می‌کشد، تکان‌های من آمده‌ام و نیز بازی‌با‌دوربین‌های اولِ همان. و بیفزایید که فرم ِراوی‌گونه‌ی اجرایی چون مرداب هم آن را از همه‌ "تابلو"های قبل و بعد ِخود متمایز می‌کند.

 

...پس برآیید تا بلندای صدا و بگویید از همه‌ی این‌ها در این ‌چهل‌سالگی خجسته‌ی خواندن ِاولین ترانه‌اش؛ چهل‌سالگی ستاره‌آی‌ستاره و دوماهی. از آهنگی خاص بگویید یا اجرای آن یا متن ترانه‌اش؛ یا ترانه‌های کمتر‌شنیده‌شده را به‌میان بیاورید: وقتشه، سقف ما هر دو یه سقف، بهارم مثل زمستون می‌مونه، جمجمک برگ خزون، آمدی از من گریزان؛ از صدابرداریِ دراوج ِ تو نه بارونی و دلم تنگه برای گریه کردن؛ یا از کیفیتِ جادویی ویولن‌سل ِنفس، قیل‌و‌قالی که ترومبون‌ها پشت دیوار دل راه می‌اندازند، از پیانوی تو نه بارونی، ارگ ِمی‌گفتی بی‌تو هیچم یا سه‌تار نازنین ِانگشتر هزار‌نگین، تار ِحمومک (این ترانه چقدر قصه‌‌ی خود خواننده است و چه مهجور) و از فلوت‌ها و بادی‌هایی که همیشه هستند؛ مویان، پویان، شادان، غران...

بگویید از هرچه بین او –ی چنین گسترده- و ما؛ سپینود و  مکین و بامداد اولین‌ها باشند.


نظرات 8 + ارسال نظر
ف 30 آبان 1388 ساعت 00:28

چه خوب گفتی از گوگوش
چه ریزه‌کاری‌هایی که شاید خیلی از ما متوجه می‌شدیم اما هیچ‌جایی نوشته نمی‌شد
اما اگر من بودم ترانه کویر رو انتخاب می‌کردم برای نمونه
که این خوان گسترده آواز را لقمه‌ای باشد کوچک اما نفس‌گیر

رضا 30 آبان 1388 ساعت 00:52

پس چرا انتخاب نمی‌کنی!؟ رسما دعوتی! :)

ف 30 آبان 1388 ساعت 01:25

انتخاب کردم دیگه عزیز

[ بدون نام ] 30 آبان 1388 ساعت 11:55

خوب بنویس برامون

اسرین 1 آذر 1388 ساعت 09:16

چه بده اینجا جای نظر خصوصی نداره!
از نظر من یکی از بهترین ترانه‌هاش کوهٍ

[ بدون نام ] 2 آذر 1388 ساعت 20:00

بهترین حرفا رو خودت زدی در مورد گوگوش
نمی‌دونم میشه چیزی به اونا اضافه کرد یا نه
ولی من همیشه برای این زن احترام قائل بودم
به نظرم اون در ترانه‌هاش احساس خودشو بیان می‌کرد
به همین دلیل هم هر ترانه‌ای رو نخونده یا اینکه هرکدوم اون‌ها حکایتی داره
تو دورانی که زن بودن تو ایران تابو بود اون یک زن بی‌پروا و خودساخته بود
اون با ظرافت رلی که جامعه مردسالار به عهده‌اش گذاشته بود رو بازی می‌کرد ولی در کنارش از امتیازهایی که بدست می‌آورد استفاده می‌کرد تا بهترین باشه تک باشه و زن باشه
گوگوش به نظر من صدای خیلی خوبی نداره یعنی نمی‌تونم صداشو به عنوان بهترین انتخاب کنم ولی جالبه که همیشه از هر زن هنرمندی بیشتر خبرساز بوده و جلب توجه کرده و به نظر من این نه به این خاطره که سعی می‌کرده دل همه رو به هر قیمتی بدست بیاره (که بودند خیلی‌ها که اینکار رو کردند) بلکه به دلیل شخصیت مستقل و تأثیر گذارش بوده و ارزشی که برای خودش قائل بوده و هست
ارزشی که تو اون دوران کسی انتظار نداشت که یه ترانه‌خون برای خودش قائل باشه
نفس و لحن در ترانه‌های گوگوش خیلی موثره
گاهی با یک نفس کلام رو عوض می‌کنه
گاهی با یک لحن حرفی رو همراهی می‌کنه که تأثیرش دو چندان می‌شه
و این یعنی خودت رو بذاری توی ترانه‌ات
انعکاس خودش در ترانه‌هاشه که جالب توجهه
با گهواره بچه می‌شه
با کوه زن می‌شه
با کویر خواهش می‌شه
با هم‌سفر درد می‌شه
و با پل و مسافر عاشق





ف 2 آذر 1388 ساعت 20:02

این که یادش رفت اسمش رو بنویسه من بودم
و آخرش هم می‌خواستم بنویسم و این قصه با سه نقطه ادامه داره

[ بدون نام ] 2 آذر 1388 ساعت 22:24

مرسی از نوشتنت و نوشته‌ت. بذار تو بلاگت لطفا که لینک بدم بهش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد