سایهی
سنگینِ جلال آلاحمد (بهمنزلهی یکی از پیچیدهترین محصولاتِ سرگشتگی، درگیریِ درونی و آمیختگیِ
اشتیاق به بهرهوری از مزایا و
اقتضائاتِ جهان مدرن
با شرمندگی و اِعراض از آن، یکی از عجیبترین شمایلهای
حاصل از پیوندِ بدویتِ فرهنگی با فرصتجوییِ سیاسی و جاهطلبیِ اجتماعی درحدّ تعویض مداومِ اقسامِ نقابها
در زندگیِ فردی و ایدئولوژیک
یا «حزبیـفرقهای»،
و ــ بهرغمِ تحولطلبی در پوستهی ظاهری ــ عملاً یکی
از برجستهترین نمادهای ایستایی در آنچه میتوان هستهی سختِ درونی در تاریخ روشنفکری ایران نامید) هنوز و
همچنان بر بخشهای بزرگی از فرهنگِ
شفاهیِ جامعهی
روشنفکری، و در قلمروِ فرهنگِ مکتوب شاید بیش از همه بر «نقدِ»
ادبیات و هنر، و باز در میان شاخههای «نقد» مشخصاً بر حوزهای که بیش از بقیه درجا زده، یعنی بر «نقد
تئاتر»، باقیست.
بحث دربارهی آلاحمد
در مقام نمادی تاریخی، فراتر از بحث دربارهی هر گرایش
و مسلکی که او در هر دوره از زندگیاش اختیار کرد، میتواند اساساً بحثی باشد در...
متن کامل این مقالهی دکتر حمید امجد که کمتر دیده و خوانده شده را ایـنجـا بخوانید.
سلام
هنوز برای من جوابی ندارین؟