«من فقط فیلم نمیسازم؛ من هرکاری انجام میدهم تا بتوانم خودم را بیان کنم. اگر نتوانم فیلم بسازم تئاتر کار میکنم؛ اگر امکان کار تئاتر نباشد، مینویسم و اگر نتوانم این کار را بکنم، کتاب میخوانم یا درس میدهم یا با خودم موسیقی زمزمه میکنم. بههرحال در هر زمانی کاری انجام میدهم. منظور از تمام اینها شکلدادن به اندیشههایم است و اگر بخت یاری کند، انتقال اندیشههایم به شما و همینطور گرفتن اندیشه از شما....»
اینها حرفهای خود بیضایی است که حالاش بخت یاری کرده برای انتقال اندیشههاش–و دیگرانی را نیز حتما بیشتر؛ پس لطفا ننویسید و نگویید و نخواهید بگویید که بیضایی مهاجرت کرده؛ و مهاجرت کرده چون حساس بود و نمیتوانست اینجا کار کند؛ شست کتاب کنار هم یک قفسهی کتابخانه میگوید که او بیش از هرکسی با همهی سختیهای اینسالها جنگیده تا کار کند و کرده –و میکند؛ و بیش از او چهکسی پای کلمهکلمهی نوشتههایش برای انتشار ایستاده؟
رفتناش نگرانمان نکند که برگشتنی است؛ تا برگشتناش کارهایش را بخوانیم و باز بخوانیم و در آنها -و بیش از خود آنها- اندیشههایش را. یکاینبار دیالوگهایش را رها کنیم که مجالی دهیم جاری شدن اندیشهی ناباش را.
-----------
پینوشت: در مدت اقامت
موقتش بیضایی واحدهایی چون تاریخ سینما در
ایران، تاریخ نمایش در ایران و اسطورهوسینما را در این دانشگاه
تدریس خواهد کرد.