کافی بود شبی چند دقیقهای موسیقی محلی پخش کنند که این مردم با هم آشتی کنند –قصد اگر آشتی دادن/کردن این مردم با هم بود. چوناین اگر میشد، این چهار دقیقه برای دوستی ِبلوچستان کافی بود.
بهار است و کوچنشینان از منزلگاه میروند بیا که دستی بیافشانیم
وه که کوچنشینیشان را چه خوش دارم بیا که دستی بیافشانیم
آتش هنوز روشن است
سحرگه که آنان رهسپار میشوند بیا که دستی بیافشانیم
مادر آیا مرا به زنی ِکوچنشینای میدهی؟ بیا که دستی بیافشانیم
مراقب شترها باید باشم یا زیباییام؟ بیا که دستی بیافشانیم
یارم کوچنشین است؛ ییلاق کرده بیا که دستی بیافشانیم
به تهنیتِ خانهی خالیش آمدهام بیا که دستی بیافشانیم