دیدم که یار می‌رود و در پی‌اش رقیب

گفتم که عمر می‌رود و مرگ در قفاست

نظرات 2 + ارسال نظر
امیر 21 اسفند 1388 ساعت 01:41

در پی اش رقیب...

مشکل نیم فاصله بود!

سمیرا 21 اسفند 1388 ساعت 08:49

بگذار آنچه از دست رفتنی ست از دست برود...

هلیا! احساس رقابت، احساس حقارت است. بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازند. من از آنکه دو انگشت بر او باشد انگشت بر می‌دارم. رقیب، یک آزمایشگر حقیر بیشتر نیست. بگذار آنچه از دست رفتنی‌ست از دست برود. »

نادر ابراهیمی – بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد