بهروزهای سرما و زمستان (باران)۱
سنگفرش ِخیابان برکهای است
و خیابانْ غرق آب
دختر از خانهی قدیمیش بیرون میآید
پسری میگویدش: چشمبهراهم باش
و دختر چشمبهراهش میماند
اما او میرود و فراموشش میکند
و دختر بهزمستان میپژمرد
بهتابستان دوستت میداشتم، بهزمستان دوستت میداشتم
بهتابستان چشمبهراهت ماندم، بهزمستان چشمبهراهت ماندم
چشمانت تابستان و چشمانم زمستان
و دیدارمان، دلبندم، ورای تابستان و زمستان
غریبهای گذشت و نامهایم داد
دلبندم با اشکِ غم نوشته بودَش
گشودمش، اما حروف از بین رفته بودند
روزها گذشتند و سالها جدامان کردند
و حروف نامه را باران (زمستان) پاک کرد
-------------------------------------------------------
۱- شتی، باران و زمستان هر دو را معنی میدهد.
دوستش داشتم ممنون
:)