از سطح ِسنگ
تو زمزمهیِ بادِ نهان بودی
تو دانش ِآفتاب گشتی
میراثِ ذرههایت را
با زمزمهیِ نهانِ باد میبُردم
با زمزمهیِ نهانِ باد
من سطح ِسنگ میشدم
که آرزویِ شکافبرداشتن
از نیرویِ پنهانی ِیک گیاه را میمُردم
رویا